کارنکارن، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 29 روز سن داره

دفتر خاطرات کارن

2سالگی کارن

كارن جونم از وقتي با تبلت كار ميكني خيلي فهميده تر شدي شلوغياتم كم تر شده همه بازي هارو خودت بلدي بازي كني و به هيج كسي هم تبلتتو نميدي كارنم روز جمعه يه بلايي سر من دراوردي كه همه رو به كريه انداختي. در دستشويي رو روي من قفل كردي از اونجايي هم كه من در ورودي رو قفل كرده بودم كه از خونه بيرون نري هيج كس نميتونست بياد و درو روي من باز كنه تا بالاخره مجيد اقا از بنجره اومدو درو رومون باز كرد الان يكم حرف زدنت بهتر شده و كلماتي مثل دست نزن. نكين. نه نميام. اترين شارز. نبينما. كشت. مرد. وزنت تو دوسالكي دوازده كيلو. و قدت هشتاد و هفت يه روزخونمون مهمون اومد كه دم زرافتو كند وقتي بعد سه هفته بهت كفتم ني ني ميخواد بياد خونمون اسمش فلان يادت مياد رف...
8 آذر 1392

عکس های 23ماهگی کارن

              کارن وتفنگ اب پاشش            اب بازی             لبهای زخمی           حرم                     افتادن کارن از تخت           شمال                     ...
22 شهريور 1392

23ماهگی کارن

پسر گلم از این ماه شروع کرده به حرف زدن مثل نکن        زنگ      نگین جون=نگین جوجو     دست نزن         هاپو    دوچ =دوچرخه ماشی= ماشین      ادا=عادله  و... عزیزم امسال تابستون با مامان جونو خاله ها رفتیم شمال اولین باری که دریا رو دیدی خیلی ذوغ زده شده بودی  اولش رفتی توی اب ولی بعد اینکه چند بار اب دریارو خوردی دیگه جلو نمیرفتی وکنارساحل شن بازی میکردی تازگی ها اول حرفات یک ا , هم اضافه میکنی ا, رفت    ا, زنگ  چون میرم کلاس مجبورم توی خونه تنهات بزارمو برم خدا رو شکر تا وقتی بر میگردم خوابی اگرم بیدار شی میری...
22 شهريور 1392

22 ماهگی کارن

عزیزم بالاخره راضی شدی مارو بوس کنی دیگه بغل غریبه ها نمیری خاطره ها یادت میمونه قربون اون حرف زدنت بشم وقتی به سوسک باترس میگی سوس میخوام بخورمت بریم=بییم         یک دو سه= ا,  ا و ا,       تخم مرغ= ا و ا و ا و        اریسا=ادیسا    باباجون=بااو تلتکست=تتس کارن جونم ازت غافل میشم میبینم رفتی بالای تختت که از زمین یک ونیم مترفاصله داره نشستی خودت میری روی صندلی اشپزخونه میشینی سیم برقو به پریز میزنی      میری کنار پنجره میشینی که وقتی میبینم قلبم میریزه خیرسرم شب احیا بردمت مصلی ا...
19 مرداد 1392

21 ماهگی کارن

21ماه ونیم بودی که تونستی ازکشوهای کابینت بالابری وخودتو به گاز برسونی از بس که باقابلمه وگاز بازی میکنی دست هاتو سوزوندی این زبون تو باز نشد واسه ماحرف بزنی همرودست وپاشکسته میگی فقطم وفتی احتیاج داشته باشی حرف میزنی مثلا به دوغ میگی +دو    قابلمه+دو     خیس_دیس     تخم مرغ=او او او کارنم بادخترخاله هام به یه سفرچندروزه به مشهد رفتیم وچون اولین باری بود که بااتوبوس مسافرت میرفتی خیلی ذوق زده شده بودی ولی این قدرشلوغی کردی که همه قسم خوردن که باتو دیگه جایی نیان برام جالب بود که اولین باری بودکه سرنگ رو میدیدی و اونو به پاهات میزدی و میگفتی جیز ...
20 تير 1392