کارنکارن، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

دفتر خاطرات کارن

کارن گم شد

یه شب که بردمت شهربازی  وقتی پشتمو نگاه کردم دیدم نیستی هرجارو که میگشتم پیدات نمیکردم وای فکراینکه اگه یکی دزدیده باشتت دیوونم کرده بود  اینقدر گریه کردم که مردم تا که بالاخره نگین جون پنجاه متر اونطرف تر درحالی که داشتی میرفتی طرف شهربازی پیدات کرد وقتی اومدی خونه به بابات میگفتی بابا گم شدم ...
31 تير 1393

بالاخره کارن حرف زد

کارنم عزیزم پسر خوشگل مامان بالاخره زبونت تو عید 93باز شدو شروع کردی به حرف زدن یکی دوماه اول کلمه میگفتی وبعد شروع کردی به جمله گفتن ولی هنوزم اگه یه غریبه پیشت باشه حرف نمیزنی  الان که دوسال و ده ماه داری میگی مامان منو بزار پایین.    مامان نسیم قهری.    هروقتم میگم کارن قول بده شلوغی نکنی میگی قول نه.  بعد میری شلوغی میکنی اخه ای پسر فوضول من از دست تو چکار کنم ...
31 تير 1393

تراشه های الماس

کارنم عزیزم واست تراشه های الماس با جورچین اهن ربایی خریدم تا باهات کارکنم اصلا فکرشو نمیکردم که حتی یه لحظه هم بشینی و گوش بدی ولی خداروشکر خیلی دوست داشتیو همیشه خودت میاری که باهات کارکنم تراشه های الماسم هر کارتشو که بهت نشون میدم تکرار میکنی تازه میری به فرهانو مهدیارم یاد بدی
31 تير 1393

کارن از مامانش جدا میخوابه

93/04/28بود که یهویی به سرم زد که جاتو از خودم جدا کنم البته یه پنج ماهی بود که خودت جاتو از من جدا کرده بودی و شبا میرفتی پایین تخت میخوابیدی منم که دلم واست سوخت که چرا روی زمین میخوابی تصمیم گرفتم که شبا ببرم تو اتاق خودت روتختت بخوابی تا اذیت نشی شب اول نصفه شب چون با صدای زنگ بیدارشدی اومدی پیش من خوابیدی ولی از فرداش تا صبح  تو اتاق خودت میخوابیدی روز چهارم میومدی تو اتاق ما تا میدی ماهستیم باز برمیگشتی تو اتاق خودت میخوابیدی باز صبح اومدی پیش من خوابیدی وقتی دیدی بابا داره میره سره کار سرو صدا میکنه با عصبانیت پاشدی و رفتی تو اتاقت خوابیدی خیلی صحنه خنده داری بود خوشحالم از اینکه از وقتی به دنیا اومدی با این که منو باشلوغیات...
31 تير 1393

کارن وشلوغیاش

کارن جونم از وقتی تبلتو ازت گرفتیم دیگه حتی بهش نگاهم نمیکنی واسه همین باز شلوغیاتو شروع کردی و منم مجبور شدم که پیش یک روانشناس ببرمت تا ببینم بیش فعال هستی یانه وقتی پیش دکتر رفتیم حرکاتتو زیر نظر داشت واخرش گفت که تو بیش فعال نیستی واین فوضولیات ارثیه که از بابات گرفتی   بعد گفت که چون هوش پسرتون زیاده دوست داره از همه چیز سر در بیاره واسه همین این کارارو میکنه حالا خدا کنه این همه سختی ای که واسه شلوغیات تحمل کردیم دراینده یه نتیجه ای واسمون داشته باشه عزیزم یکی از نمونه های شلوغیات اینه که میری روی سقف ماشینم سرپا وایمیستی یا سوییچ ماشینو برمیداری یواشکی میری تو کوچه در ماشینو باز میکنی  و شروع میکنی به بوق زدن یا امروز ر...
31 تير 1393

پوشک کارن بای بای

گل پسر مامان یه روز جمعه 93/02/26 یه دفعه ای تصمیم گرفتم که از پوشک بگیرمت اولش میترسیدی که تو دستشویی جیش کنی ولی من مجبور شدم که با دعوا کردن راضیت کنم که جیش کنی اخه چهل دقیقه خودتو تو دستشویی نگه میداشتی و جیش نمیکردی وقتی که یکی دو دفعه جیش کردی ترست ریخت تازه خوشتم اومده بود که بری دستشویی واب بازی هم بکنی از اون روز حتی تو مهمونیا و شبا پوشکت نکردم  ...
31 تير 1393