کارنکارن، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

دفتر خاطرات کارن

10 ماهگی کارن

1391/5/28 17:36
نویسنده : مامان نسیم
185 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم روز به روز داری بزرگ تر میشی و شیرین تر

10 ماه و2 روزت بود که باباتو صدا کردی و گفتی بابابابا

10ماه و4 روزگی وقتی بهت میگم ببعی میگه... تو میگی ق ق

10 ماخ و6 روزگی وقتی میگم جیگر مامان کیه.. با دستات به سینت میزنی یعنی من من

10 ماو 8 روزگی امروز دیگه خیلی شلوغی کردی روغن زرد مامان جونتو ریختی رو فرشش

شیر و ابمیوه رو با نی میخوری

به عزیزم میگی عز عز بقیشم خارجی میگی  یا میگی ادید/

10 ماه و 13 روزگی دستتو از روی میز بر داشتی وچند لحظه وایستادی

10 ماه 15 روزگی وقتی لقمه از دهنت افتاد ناخود اگاه به افتاد گفتی اف اف

10 ماه و18 روزگی به الله اکبر گفتی ایه یه یه

برات ماشین شارژی گرفتیم یک کیفی میکنی که نگو

10 ماه و21 روزگی رکورد خواب و شکستی و تا ساعت 3 بعد از ظهر خوابیدی

کارن جان خیلی شلوغ شدی عزیزم همه جاتو کبود کردی یه بار افتادی لپت خورد

به در....یه بار پنکه رو انداختی روت لپت کبد شد ... یه بارم از رو مبل باپیشانی اومدی

پایین.. وقتی بابات اومد خونه با عصبانیت واسش تعریف میکردی که پنکه افتاده روت

تلویزیون خاله عادله انقدر خاموش و روشن کردی که کم مونده خرابش کنی

روغنامونو چپ کردی رو فرشمون

10 ماه و 27 روزت بود گذاشتمت رو مبل با پاهات اومدی پایین

10ماه و29 روزگی چند قدم راه رفتی

کلاغ پر و لولو حوضک بازی میکنی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله
26 تیر 91 12:22
فدات بشوم کلمه " عزیزم......." را به این بامزه ای تلفظ می کنی
مامان سوگند
27 تیر 91 7:57
نمكدونه اين پسر